مرهم به زخم بسته که راهی نمی برد

ساخت وبلاگ
شروعش گريه و زاری و پايانش خود آزاریبهارِ عاشقی اين گونه طی شد ابرِ آزاریميانِ كوچه ها هر گوشه ای با خاطرات اوشبيه ابرِ عابر در تمام شهر مي باریحراجت كرده است و بر زبان خلق افتادیشبيهِ اكثرِ تصنيف های كوچه بازاریتو را مي خوانَد و از خويش بيرون می زنی هربارتورا می خواند و در خويش بذرِ عشق می كاریتو را با عشقِ خود می پرورَد در مرتع امّيدكه بسپارد به دستِ تيغِ سلاخانِ تاتاریتو می مانی و عطرِ خاطرات و جوخه ی اعدامتو می مانی و چنگيز و غمِ دكّانِ عطاریبه لبخندی و اخمی زنده خواهد كرد و خواهد كشتهزاران بار خواهی مُرد… وقتی دوستش داری !بهار به آر … + نوشته شده در  دوشنبه یکم فروردین ۱۴۰۱ساعت 11:27  توسط سمیرا فراهی  |  مرهم به زخم بسته که راهی نمی برد...
ما را در سایت مرهم به زخم بسته که راهی نمی برد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : arezoye-kham بازدید : 105 تاريخ : جمعه 17 تير 1401 ساعت: 20:14

برگشته بودی بشکنی من را ؛ شکستیاین زخم ها جز با نمک درمان نمی شدممکن نبود اصلا مرا از نو بسازیتا این خرابه کاملا ویران نمی شدکارش به طغیان می کشد رودی که یک سدراه وصالش را به دریا بسته باشداما اگر دریا نخواهد رود خود را ؟اما اگر رود از دویدن خسته باشد ؟می ترسم و اصلا برای تو مهم نیست"لعنت به این دلشوره های دخترانه "حالا کجایی با تعصب پس بگیریبغض مرا از دیگران شانه به شانه ؟دیگر حواسِ پرت من ، پیش خودم نیستیادم نمی ماند تمامِ حرف ها رامادر نمی داند که دلتنگ تو هستموقتی نَشسته می گذارم ظرف ها رااز خانه بیرون می زنم در کوچه ها همدنبال رد پای تو در برف هستمگم می شوم در بین عابر های این شهراین روزها ، یک دختر کم حرف هستمهر بار بادی آمد از شهر تو گفتمشاید همین از بین موهایش گذشتهتو مثل دنیای منی ، هرچند دنیااین روز ها از خیرِ "رویایش" گذشتهشاعـر شدم تا در خیابان های این شهربا این جنونِ لعنتی درگیر باشم"آهو" همیشه در پیِ یک تکیه گاه استترجیح دادم در نبودت "شیر" باشم ... + نوشته شده در  سه شنبه نهم فروردین ۱۴۰۱ساعت 13:27  توسط سمیرا فراهی  |  مرهم به زخم بسته که راهی نمی برد...
ما را در سایت مرهم به زخم بسته که راهی نمی برد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : arezoye-kham بازدید : 101 تاريخ : جمعه 17 تير 1401 ساعت: 20:14