برگشته بودی بشکنی من را ؛ شکستیاین زخم ها جز با نمک درمان نمی شدممکن نبود اصلا مرا از نو بسازیتا این خرابه کاملا ویران نمی شدکارش به طغیان می کشد رودی که یک سدراه وصالش را به دریا بسته باشداما اگر دریا نخواهد رود خود را ؟اما اگر رود از دویدن خسته باشد ؟می ترسم و اصلا برای تو مهم نیست"لعنت به این
دلشوره های دخترانه "حالا کجایی با تعصب پس بگیریبغض مرا از دیگران شانه به شانه ؟دیگر حواسِ پرت من ، پیش خودم نیستیادم نمی ماند تمامِ حرف ها رامادر نمی داند که دلتنگ تو هستموقتی نَشسته می گذارم ظرف ها رااز خانه بیرون می زنم در کوچه ها همدنبال رد پای تو در برف هستمگم می شوم در بین عابر های این شهراین روزها ، یک دختر کم حرف هستمهر بار بادی آمد از شهر تو گفتمشاید همین از بین موهایش گذشتهتو مثل دنیای منی ، هرچند دنیااین روز ها از خیرِ "رویایش" گذشتهشاعـر شدم تا در خیابان های این شهربا این جنونِ لعنتی درگیر باشم"آهو" همیشه در پیِ یک تکیه گاه استترجیح دادم در نبودت "شیر" باشم ... + نوشته شده در سه شنبه نهم فروردین ۱۴۰۱ساعت 13:27 توسط سمیرا فراهی | مرهم به زخم بسته که راهی نمی برد...
ما را در سایت مرهم به زخم بسته که راهی نمی برد دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : arezoye-kham بازدید : 101 تاريخ : جمعه 17 تير 1401 ساعت: 20:14